توسعه فردی فرآیندی است که توانایی و پتانسیل های افراد را در زندگی بهبود می بخشد. رضایت از زندگی، سلامت روان، توانایی های شغلی، رفتارهای مقابله ای سالم و مولفه های بی شمار دیگر در سایه توسعه فردی رشد می کنند. این فرآیند توسعه محدود به دوره ای خاص از زندگی انسان ها نیست و در تمام مرحله های زندگی، انسان نیاز به آموختن و رشد کردن را حس می کند. همیشه چیزهای جدیدی برای آموختن وجود دارند؛ اما با توجه به عمر محدود ما، باید چیزهایی را فرا بگیریم که در توسعه فردی ما موثر است. هرکدام از ما بالقوه توانایی هایی داریم که از دیگران متفاوت است. خاک سرشت ما در بعضی ویژگی ها حاصلخیز تر از ویژگی های دیگر است؛ اما این فرآیند به شناخت نیاز دارد و برای استفاده تمام و کمال از توانایی های خود، لازم است که اول با آن ها آشنا شویم، آن ها را به آزمون و خطا دعوت کنیم، و بعد از اطمینان از حاصلخیزی، شروع به کاشتن بذرهایمان کنیم.
در روانشناسی مفهوم توسعه فردی از دیدگاه های گوناگونی به بحث گذاشته شده است. هرکس تعاریف خودش را از این مفهوم دارد و رسیدن به کمال را از مسیر انتخابی خودش تعریف می کند. نمیخواهیم از مسیر صحبت کنیم چون کاملا سلیقه ای است؛ اما از مقصدی صحبت می کنیم که بین همه آن ها مشترک است: یعنی شناخت خود و استفاده بهینه از توانایی ها در جهت زندگی بهتر و روانی سالم تر.
آدمیزاد پیچیده است و پیچیده رفتار می کند. شناخت او کار ساده ای نیست چون انگیزه های مختلفی رفتار او را هدایت می کنند. با این همه، حتی ممکن است بعد از مدتی همان انگیزه های قبلی که موتور محرک رفتار او بود، امروز کوچکترین نقشی در شکل گیری رفتار او نداشته باشد، اینجاست که پیچیدگی های رفتار او روشن تر می شود.
احساسات، شناخت، رفتار، افکار، تکامل (تطور) و… همه اجزای تشکیل دهنده یک انسان هستند (تازه به مفاهیم ناهشیار فرویدی اشاره ای نکردیم که می گوید انگیزه اصلی رفتار در ناهشیاری است). برای به کمال رساندن توانایی های خود، این ها رهگذرهایی هستند که باید از آن ها عبور کنیم؛ برای همین است که روانشناسی به عنوان یک علم قد بلند کرد و این وظیفه مهم را گردن گرفت. قبل از هرچیز باید نظری شخصی را دخالت دهم: روانشناسی شما را به مقصد نمی رساند اما وسیله ای برای رسیدن مهیا می کند.
برای جمع بندی و کوتاه کردن صحبت، تنها یک نمونه از نظریه های موجود در روانشناسی به بحث می گذاریم: آبرام مازلو (1970) هرمی را معرفی کرد که فرآیند خود شکوفایی افراد را به خوبی به تصویر می کشد؛ هرمی به نام «سلسله نیازهای مازلو». نیازهای هرمی شکلی که در قسمت پایین آن نیازهای ساده و ابتدایی قرار دارند، و هرچه به نوک هرم نزدیک تر می شویم، نیازها شکل و شمایل پیچیده تری به خود می گیرند. مازلو هدف غایی انسان را خودشکوفایی می دانست؛ یعنی تبدیل شدن به انسانی که ظرفیت و استعداد آن را داریم. برای رسیدن به این مرحله، اما، نیازهای اولیه ای وجود دارند که اگر اقناع نشوند، مجالی برای ظهور خودشکوفایی نخواهد ماند.
این سلسله نیازها از پایین به بالا هستند؛ یعنی با برآوردن شدن نیاز اول، نیاز دوم وارد صحنه می شود و الی آخر. نکته مهم اینجاست که اگر نیاز هر مرحله برآورده نشود، نیازهای مراحل بالاتر امکان ارضا شدن نخواهند داشت. در ادامه هر مرحله را (از پایین به بالا) مختصر توضیح خواهیم داد.
در مرحله اول نیازهای فیزیولوژیک قرار دارند، نیازهایی مثل غذا، آب، خواب و رابطه جنسی. خاصیت این نیازها ذاتی بودن آن هاست که برای بقا و دوام انسان ضروری و واجب هستند.
نیاز به امنیت در مرحله دوم قرار می گیرد. در اینجا، امنیت ابعاد مختلفی از زندگی را در بر می گیرد. بُعد فیزیکی، عاطفی، مالی، سلامت، شغلی و… . برآورده شدن احساس امنیت برای رسیدن به پله های بالاتر هرم ضروری است.
تعلق و دوست داشتن، سومین نیاز را تشکیل می دهد. انسان به ذات خود به ارتباط نیاز دارد و با قرار گرفتن در گروه هویت خود را پیدا می کند. عضو گروه بودن و تعلق خاطر داشتن به آن گروه، نیازی مهم برای انسان است که باید برآورده شود تا مراحل بالاتر، خود را به نمایش بگذارند.
عزت نفس و ارزش خود در مرحله چهارم قرار می گیرد. کفایت و شایستگی انسان نیاز مهمی است. انسان باید از ارتباط با دیگران این پیام را دریافت کند که ارزشمند است و شایسته احترام دیگران می باشد. دستاوردهای شغلی، تحصیلی، خانوادگی و… باعث می شوند که عزت نفس تقویت شود، این به معنی نزدیک شدن به بالاترین قسمت هرم یعنی خود شکوفایی است.
مرحله آخر و پنجم به خودشکوفایی اختصاص دارد. این مرحله برآورده شدن نیازی است که در همه انسان ها مشترک است؛ یعنی استفاده تمام و کمال از پتانسیل ها و استعدادها. این مرحله به «مرحله رشد» هم معروف است. مراحل قبلی نیازهایی بود که به دلیل کمبود باید برآورده شوند؛ اما نیاز به خودشکوفایی از جنس محرومیت نیست، بلکه از جنس سازندگی و رشد است.
این نظریه تعریف مختصری از اهمیت توسعه فردی در روانشناسی بود. اینجا سعی کردیم با زبان روانشناسانه، اهمیت این توسعه را شرح دهیم و دغدغه آن را در تفکر صاحب فکران بزرگ جستجو کنیم.
درست است که مشاوره و روان درمانی برای آسیب ها و مشکلات روانی کاربرد دارد؛ اما نقش سازنده آن در فرآیند خود شکوفایی نباید دست کم گرفته شود.